تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
بعد از جمع کردن سفرهی ناهار، دخترخالههای سمیر برای شستن ظرفها به آشپزخانه آمدند و فرصتی برای حرف زدن و ایجاد صمیمیت بیشتر میانمان فراهم شد. انقدر خوش صحبت و گرم بودند که خیلی سریع باهم دوست شدیم. اصرار داشتند من و سمانه به استراحت بپردازیم و تا وقتی که خودشان اینجا هستند، باقی امور آشپزخانه را به دست بگیرند. دردی که از خستگی در ساق پایم پیچیده بود، باعث میشد بشدت از پیشنهادشان اس
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید عزیزم.🥰🥰
۹ ماه پیشسیتا
00بیچاره چقدر هم بلا سر اش آوردن این قوم شوهر و خود شوهر
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
چون خود سمیر بلد نبود پشت رابطهشون و آوا بایسته.
۹ ماه پیشالناز
40عالی بود قلمتون تو یک روز کل پارت رو خوندم بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم واینکه ممنون که رمانتون رو رایگان کردین 🌷🌹🌷🌹
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
به مهر خوندید جان دل🌺
۹ ماه پیشAa
20👏🙏💐
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۹ ماه پیش
رزا
20فاطمه جون اینقذه دوست دارم چقدر زیبا و دلنشین قلمت قلمت ماندکار بابت پلرت گذاری رایگان یه عالمه بوس 😘😘😘😘